چند سال پیش که تازه در مسلک طلاب قرار گرفته بودم والبته
خیلی هم مشتاق بودم یه جوری به همه بفهمونم که من هم
جزو طلبه های گرامی هستم و دارم راه ،مقدس اردبیلی ها
رو طی میکنم. واسه همین رفتم دو دست لباس طلبگی
قشنگ با یقیه دیپلمات سفارش دادم اما ای کاش سفارش
نمیدادم.... حالا تا آخر داستان رو بخونید،شما هم به این حقیر
حق میدید.....
خلاصه اینکه این لباس رو پوشیدن همان و سیل انبوه سوالات
مردم عزیز هم همان.
تو همین روزها آهنگ رفتن به منزل کردم واسه همین رفتم
دفتر مسافرتی و یه بلیط قطار به مقصد شهرم گرفتم. حالا
بماند که به چه بدبختی به راه آهن رسیدم و تو این فاصله
چه اتفاقاتی رخ داد. به هر حال سوار قطار شدم و رفتم به
سمت کوپه ی خودم. اما همینکه در کوپه رو باز کردم چشمم
خورد به یه بابای میانسالی که معلوم بود میخواد تو این سفر
حسابی منو از فیوضاتش بهر ه مند کنه.....
هنوز قطار شروع به حرکت نکرده بود که با نوای گرم این
بنده خدا به خودم اومدم.رو کرد به منو پرسید: آخوندی؟
با یه صدایی که از ته چاه میومد و کلی ارتعاش داشت
گفتم: طلبه کوچکی بیش نیستم.این صدای لرزان من
کلی قدرت جسارت و شهامت به این بنده خدا داد واسه
همین از خدا خواست و ما رو به گلوله بست. عقده هایی
که از کودکی و نوجوانی و جوانی تو دلش مونده بود رو
سرمن خالی کرد. آخر سرم گفت: یه مشت آخوند
مفت خور که ماهانه کلی حقوق میگیرند و به هیچ دردی
نمیخورند...اینجا بود که رفتم تو فکر پیدا کردن یه جواب دهن
پر کن واسه این بنده خدا. کمی فکر کردم و بعد رو کردم
بهش گفتم: شاید حق با تو باشه اما اگه امکانش هست
یه ذره از حرف های منو گوش بده بعد قضاوت کن. با
اخم و تخم گفت: بگو گوش میدم.
حالا میدون افتاد دست منو با یه قیافه خندان گفتم:
اولا این کلی حقوق که شما ازش صحبت به میان آوردید
20 هزار تومان ناقابل بیشتر نیست(البته الان به طلبه ها
حدود 40 هزار تومان در ماه میدن.)،با یک خوابگاه واسه
طلبه های مجرد شهرستانی همراه بایک وعده غذای
ناهار مجانی. دیگه صبحانه و شام رو باید از جیب مبارک
خودشون بدن. به اساتید هم به ازای هر ساعت تدریس
هزار و پانصد تا دو تومان میدن. که اگر استادی روزی چهار
ساعت کلاس داشته باشه در آخر ماه صد و شصت هزار
تومان ناقابل دریافت میکنه. توی خوابگاهی هم که من
هستم طلبه ها به خاطر تقیداتی که دارن تو مصرف
برق و آب و گاز کلی صرفه جویی میکنن.
با تمام این حرفها در سال برای هر طلبه
(با شهریه ماهانه ای که دریافت میکنند) چیزی حدود
هشتصد الی نهصد تومان میشه.....
بعد از این حرفا با سینه ای سپر کرده ادامه دادم که:
حالا برای هر دانش آموز طبق گفته وزیرآموزش و پرورش
وقت یک میلیون و پانصد هزارتومان هزینه میشه و این
هزینه برای دانشجو به دو الی سه برابر در سال میرسه.
تازه حتی به سربازان هم ماهانه سی هزارتومان میدهند
(البته الان چیزی حدود نود هزار تموان در ماه میباشد)
به علاوه سه وعده غذا......
حرفام که تموم شد رو کردم به این بنده خدا و با قیافه ای
حق به جانب گفتم: حالا کی مفت خوره؟ کی بیشتر میخوره؟ ......
بعدش رو کردم بهش ادامه دادم: از باب علمی طلبه ها باید
خدمتتون بگم که طلابی که مدرک سطح 2حوزه رو دریافت میکنند
توانایی مقابله علمی با تمامی اساتید و دانشجویان گرامی
شاخه های ادبیات عرب، حقوق، فقه، فلسفه، اصول و علوم قرآنی رو دارند.....
این حرفا که تموم شد، وقتی بهش نگاه کردم دیدم قیافش داره
رنگ به رنگ میشه...چند لحظه که گذشت، رو کرد بهم و گفت:
حاج آقا شرمنده! شاید بجای این تهمت ها و فحش هایی که
دادم بهتر بود کمی تحقیق میکردم.....
ای کاش همیشه تو زندگیمون کمی فکر میکردیم.....
لحظه هاتون قشنگ
یا علی